چوبی کوتاه که بر سر آن دسته ای از پر نرم بندند و استوار کنند و باآن گرد از ظروف بلورین و چینی و چراغها و غیره بگیرند و تیرگی از آنها بزدایند. (یادداشت مؤلف). جاروب مانندی که از پر کنند و بر دسته ای از چوب استوار سازند برای دور کردن گرد و خاک. (از یادداشت مؤلف)
چوبی کوتاه که بر سر آن دسته ای از پر نرم بندند و استوار کنند و باآن گرد از ظروف بلورین و چینی و چراغها و غیره بگیرند و تیرگی از آنها بزدایند. (یادداشت مؤلف). جاروب مانندی که از پر کنند و بر دسته ای از چوب استوار سازند برای دور کردن گرد و خاک. (از یادداشت مؤلف)
بچۀ جانوران پرنده را گویند که هنوز پر ایشان خوب برنیامده باشد و مانند خاری در نظر نماید گویند سیخ پر شده است. (برهان). بچۀ مرغ که ابتدای پرآوردن او باشد. (فرهنگ رشیدی). بچۀ جانوران پرنده که هنوز پرهایش کامل برنیامده و خوب پهن نشده باشد ومانند خار نمودار شوند. (غیاث اللغات) : سبزه نورسته تو گویی مگر بچۀ طوطی است که شد سیخ پر. امیرخسرو (از آنندراج)
بچۀ جانوران پرنده را گویند که هنوز پر ایشان خوب برنیامده باشد و مانند خاری در نظر نماید گویند سیخ پر شده است. (برهان). بچۀ مرغ که ابتدای پرآوردن او باشد. (فرهنگ رشیدی). بچۀ جانوران پرنده که هنوز پرهایش کامل برنیامده و خوب پهن نشده باشد ومانند خار نمودار شوند. (غیاث اللغات) : سبزه نورسته تو گویی مگر بچۀ طوطی است که شد سیخ پر. امیرخسرو (از آنندراج)
دهی است از دهستان مصعبی بخش حومه شهرستان فردوس. واقع در 23هزارگزی خاور فردوس و سرراه مالرو عمومی مصعبی به فردوس. آب آن از قنات و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی است از دهستان مصعبی بخش حومه شهرستان فردوس. واقع در 23هزارگزی خاور فردوس و سرراه مالرو عمومی مصعبی به فردوس. آب آن از قنات و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
کنایه از رقاص باشد. (برهان) (آنندراج). رقاص. (ناظم الاطباء). بازیگر: در وجد و حال همچو حمام است چرخ زن بر دیده نام عشق رقم کرده چون حمام. خاقانی. ، کنایه از مردم سیاحت کننده باشد. (برهان). کنایه از سیاح. (آنندراج). سیاح و سیاحت کننده و مسافر. (ناظم الاطباء)
کنایه از رقاص باشد. (برهان) (آنندراج). رقاص. (ناظم الاطباء). بازیگر: در وجد و حال همچو حمام است چرخ زن بر دیده نام عشق رقم کرده چون حمام. خاقانی. ، کنایه از مردم سیاحت کننده باشد. (برهان). کنایه از سیاح. (آنندراج). سیاح و سیاحت کننده و مسافر. (ناظم الاطباء)
بر چرخ کشیدن تیغ وخنجر و ظروف نقره و مس و مانند آن. (آنندراج). تراشکاری. چرخکاری. تراش دادن فلزات و غیره: میکند گردش ایّام بدان راهبری میشود تیغ ستم را زفلک چرخگری. شفیغ اثر (از آنندراج). رجوع به چرخ گر و چرخکار و چرخکاری شود
بر چرخ کشیدن تیغ وخنجر و ظروف نقره و مس و مانند آن. (آنندراج). تراشکاری. چرخکاری. تراش دادن فلزات و غیره: میکند گردش ایّام بدان راهبری میشود تیغ ستم را زفلک چرخگری. شفیغ اثر (از آنندراج). رجوع به چرخ گر و چرخکار و چرخکاری شود
گردندۀ بر چرخ فلک. آسمان گرد. فلک گرد. آسمان نورد. فلک نورد: یکی دشت پیمای برنده راغ بدیدار و رفتار زاغ و نه زاغ که اندام و مه تازش و چرخ گرد زمین کوب و دریابر و رهنورد. اسدی
گردندۀ بر چرخ فلک. آسمان گرد. فلک گرد. آسمان نورد. فلک نورد: یکی دشت پیمای برنده راغ بدیدار و رفتار زاغ و نه زاغ که اندام و مه تازش و چرخ گرد زمین کوب و دریابر و رهنورد. اسدی
مانند چرخ. چرخ مانند. چرخ وش. آنچه همچون چرخ حرکت دوری کند. شبیه به چرخ در حرکت و گردش. دوار مثل چرخ: درنگ آر ای سپهر چرخ وارا کیاخن ترت باید کرد کارا. رودکی (از فرهنگ اسدی). ، آسمان وار. فلک وار. سپهرمانند. رجوع به چرخ و چرخ وش شود
مانند چرخ. چرخ مانند. چرخ وش. آنچه همچون چرخ حرکت دوری کند. شبیه به چرخ در حرکت و گردش. دوار مثل چرخ: درنگ آر ای سپهر چرخ وارا کیاخن ترت باید کرد کارا. رودکی (از فرهنگ اسدی). ، آسمان وار. فلک وار. سپهرمانند. رجوع به چرخ و چرخ وش شود
چرخ. حرکت دورانی. گردش بدور خود. پیچش و گردشی بسان حرکت چرخ. حرکتی چرخ مانند: برآمد برآنسان که ناسود هیچ بدان چرخ پیچان بصد چرخ پیچ. نظامی (از آنندراج). عالم هیچکس بهیچش کشت چرخ پیچان بچرخ پیچش کشت. نظامی (هفت پیکر). که چون دارم این داوری را بسیچ چگونه دهم چرخ را چرخ پیچ. نظامی. رجوع به چرخ شود
چرخ. حرکت دورانی. گردش بدور خود. پیچش و گردشی بسان حرکت چرخ. حرکتی چرخ مانند: برآمد برآنسان که ناسود هیچ بدان چرخ پیچان بصد چرخ پیچ. نظامی (از آنندراج). عالم هیچکس بهیچش کشت چرخ پیچان بچرخ پیچش کشت. نظامی (هفت پیکر). که چون دارم این داوری را بسیچ چگونه دهم چرخ را چرخ پیچ. نظامی. رجوع به چرخ شود